زندگی در کانادا

همه چیزهای خنده‌داری که باید درباره کانادا بدانید و نمی‌دانید

شماره ۹۵ هفته‌نامه آتش را از اینجا دانلود کنید.

Atash Issue 95 - For Web Page 6آرتور بلک ۷۳ ساله، یکی از قدیمی‌ترین و مشهورترین طنزپردازان کاناداست که در این یادداشت درباره طنز در کانادا و همه چیزهای خنده‌دار این کشور سخن گفته است.

ماجرا از یک مهمانی شروع شد؛ من در آپارتمان شیکی در بروکلین، وسط یک مهمانی بودم که البته خیلی هم تعریفی نداشت. در حالی که کوکای رژیمی‌ ولرمی را جرعه جرعه می‌نوشیدم، جمعیت را نگاه می‌کردم و در این فکر بودم که زودتر بروم.

برای اینکه زمان را بگذرانم، چهره‌ی آدم‌های غریبه را در سالن از نظر می‌گذراندم و در این حین بود که نگاهم از یک سری چشم خیره گذشت. مکث کردم تا ببینم آنها به چه چیزی خیره شده‌اند.

جهت نگاهشان را که دنبال کردم، صورت همچون ماه و هوس‌انگیز زنی را دیدم؛ او داشت به من لبخند می‌زد.

این اتفاق عادی‌ نبود. من را معمولاً با رایان گاسلینگ (بازیگر مشهور و خوش‌تیپ کانادایی) اشتباه نمی‌گیرند. کمی هم پا به سن گذاشته‌ام. زن‌های جوان و خوش بر و رو، معمولاً سر راه من سبز نمی‌شوند تا سر صحبت را با من باز کنند.

اما آن زن زمزمه‌کنان گفت: «اهل اینجایی؟»

چطور می‌توان با چند کلمه‌ی مناسب و مؤدبانه به کسی توضیح داد که اهل جزیره‌ای دورافتاده به نام Salt Spring هستی؟

در عوض گفتم: «من کانادایی‌ام.» (I’m Canadian)

زن، دست‌های زیبایش را به هم زد و با صدای جیغ مانندی گفت: «پس من را بخندان!»

به شکل تحسین‌برانگیزی جلوی خودم را گرفتم و نگفتم «Eh» بلکه چیزی در این مایه‌ها گفتم که «چرا کانادایی بودن من باید موجبات خنده‌ی شما را فراهم کند؟»

فضای «عشوه‌گرانه‌» بلافاصله تبدیل شد به چیزی مثل «برو بینیم بابا.»

گفت: «کانادایی؟ فکر کردم گفتی کمدین!» (I’m Comedian) و بلافاصله شروع به جستجو دنبال کسی کرد که برای معاشرت، ارزش بیشتری داشته باشد.

نمی‌توانستم او را ملامت کنم. وقتی پای تصورات کلیشه‌ای به میان می‌آید، «کانادایی» Canadian و «کمدین» Comedian عملاً متضاد همدیگر به حساب می‌آیند. که البته واقعیت طعنه‌آمیزی است، چون اگر خوب به موضوع دقت کنید «شوخ بودن» نیز درست به اندازه‌ی غذای پوتین و مزارع Green Gables در جزایر پرینس‌ادوارد، جزء ذات کانادا است.

سرزمینی پر از سوژه‌های خنده‌دار

چرا که نه؟ ما در کشور واقعاً شوخ‌طبعی زندگی می‌کنیم. فکرش را بکنید! ورزش ملی ما عبارت است از بازیکنانی با شورت ورزشی و چوب به دست که روی سطحی یخی در تعقیب گلوله‌ای لاستیکی هستند، در حالی که چاقوهایی را به چکمه‌هایشان جوش داده‌اند.

نیروهای پلیس ملی ما لباس‌هایی شبیه لباس هنرپیشه‌های اپراهای قدیمی می‌پوشند تا سوار بر اسب دور خودشان بچرخند.

نماد ملی ما جونده‌ای دندان خرگوشی است که انگار ماشین راه‌سازی از روی دُم آن رد شده است.

همه چیز را ول کن و اسم مکان‌ها را بگو! کمدین‌های کانادایی می‌توانند سال‌ها اسم شهرهای کانادا را مسخره کنند و حرفه‌ی خود را فقط با همین شوخی پیش ببرند. ما حقیقتاً در شهرها و شهرک‌هایی زندگی می‌کنیم که اسمشان Mushaboom وMoose Jaw و Punkeydoodles Corners و Medicine Hat است. اگر به نقشه‌ی ساسکاچوان نگاه کنید، مثل جزوه‌ی امتحانی درس زیست‌شناسی است: Elbow  و Eyebrow.

و به این ترتیب می‌رسیم به نیوفاوندلند. راستی چه کسی اسم شهرها را در آن استان انتخاب کرده است؟ واقعاً داریم؟ Come By Chance و Blow Me Down؟ این یکی که اسم مورد علاقه‌ی من است: Pinchgut Tickle.

نمی‌دانم این آخری جزء کارهای سادومازوخیستی است یا یک فن غیرقانونی در ورزش کشتی، اما هر چه هست به نظرم باز از Lloydminster یا Newmarket جالب‌تر است.

اینجا سیاست‌مداران هم خنده‌دار هستند

سیاست در کانادا چطور؟ باید گفت که در اینجا نیز با رگه‌های غنی طنز روبرو هستیم. ما یک موقعی ویلیام لیون مکنزی کینگ را به نخست‌وزیری برگزیدیم که با لیوان مخصوص اصلاح خود و همچنین با سه سگ کوچک ایرلندی‌اش به نام‌های پت، پت و پت، حرف می‌زد و حتی از آنها مشورت می‌گرفت. البته توجه داشته باشید که او برای تصمیم‌گیری‌های مهم‌تر، به رده‌های بالاتری از زنجیره‌ی پستاندارن مراجعه می‌کرد. در این مواقع از مادرش مشورت می‌خواست. تا اینجای کار اشکالی ندارد فقط لازم است بدانید مادرش در آن زمان از دنیا رفته و به خاک سپرده شده بود.

مزرعه‌ی سیاست این کشور محصولات فراوانی برای آسیاب شوخ‌طبعی داشته است. ساکنان بریتیش‌کلمبیا در دهه‌ی ۱۸۷۰ آقایی را با نام پر آب و تابِ آمور دکوسموس، به معنی (تقریبی) عاشق جهان، به نخست‌وزیری خود برگزیدند. دوران زمامداری نخست‌وزیر دکوسموس هر از چندگاه همراه بود با کتک‌کاری‌های او، گریه‌کردن‌هایش در جمع و عکس‌العمل‌های رقت‌آوری که به خاطر ترس از… برق، بروز می‌داد.

تاریخ کانادا پر از نخست‌وزیران استانی‌ای است که به اندازه‌ی شخصیت‌‌های یک داستان از دیکنز عجیب و غریبند.

جوی اسمالوود در نیوفاوندلند، ماوریس دوپلسیس در کبک، رالف کلاین در آلبرتا و همچنین واکی بنت در بریتیش‌کلمبیا؛ همه‌ی آنها شخصیت‌هایی جذاب و غیرعادی داشتند و لقمه‌های آماده‌ای برای هجونویسان دوران خود به شمار می‌آمدند.

به سراغ شهرداران کانادایی برویم؟ دو کلمه کافی است: راب و فورد.

کمدین‌هایی از رنگ‌ها و نژادهای مختلف

کانادا از آنچنان وفوری در زمینه‌ی سنگ معدن طنز برخوردار است که ما به صورت عمده در حال صادرات آن به آمریکا هستیم؛‌ البته درکنار چوب خام و آبجوی اصل. فقط کافی است به آدم‌های بامزه‌ای نگاه کنید که به آن‌سوی مرزهای جنوبی صادر کرده‌ایم: سامانتا بی، جیم کری، ست روگن، ویل آرنت و کاترین اوهارا.

قدیمی‌ترین برنامه‌ی کمدی آمریکا، یعنی Saturday Night Live، توسط یک تورنتویی به اسم لورن میشلز تهیه و تولید می‌شود که هنوز هم بعد از چهار دهه و چند سال، ادامه دارد. سالیان سال است که کانادایی‌ها خنده بر لبان آمریکایی‌ها می‌آورند؛ ریچ لیتل، تامی چونگ، یوجین لوی، مایک مایرز، دیو توماس… آه، اگر بخواهم اسم همه‌ی شادی‌آفرینانی را که به جنوب فرستاده‌ایم ردیف کنم، تا غروب طول می‌کشد. نصف آدم‌های بامزه‌ی هالیوود روی تنشان، برگ افرا تاتو کرده‌اند.

مری والش، کتی جونز و ریک مرسر همین‌جا در وطن مشغول به کار هستند، همچنین برنت بات، اسکات تامپسون و استیو اسمیت.

کانادا، دست‌کم از موقعی که من یادم می‌آید، زمین حاصل‌خیزی برای بار آوردن آدم‌های بامزه بوده است. بعضی از آنها مانند دیو برودفود، اریک نیکول، راجر آبوت، لزلی نیلسن و استوارت مک‌لین دیگر در میان ما نیستند، اما خاطرات‌شان هنوز هم لبخند را به چهره‌های ما مهمان می‌کند.

البته جوک‌های ما فقط هم به زبان انگلیسی نیست. اگر آمریکا دیگی در حال جوشیدن است، کانادا، آنطور که یک نفر زمانی اشاره کرده، بیشتر شبیه یک سالاد مخلوط است. این تنوع، در بین طنزپردازان ما نیز بروز پیدا کرده است. این شما و این شاون ماجومدر، بازیگر و استندآپ کمدین اهل نیوفاندلند، با ریشه‌‌های انگلیسی-بنگالی-هندو. با راسل پیترز آشنا شوید، ستاره‌ی کمدی بزرگ‌شده‌ی تورنتو که پدرش اهل بمبئی است.

رون جیمز از نووا اسکوشیا هم یکی از آن خوب‌هاست. او کمدینی است که مرتباً به نقاط گوناگون این کشور سر می‌زند و مردم را از ویکتوریا گرفته تا سنت‌جونز، سرگرم می‌کند. او یک کانادایی خالص است و (دست‌کم روی صحنه) گویی هیچ رگه‌ای از بد عنقی در او وجود ندارد. جیمز زمانی گفته بود که به نظر او کانادایی‌ها (بر خلاف بسیاری از مردم آمریکا) از شوخی‌های رذیلانه بدشان می‌آید. خود او هم همین‌طور. او به گزارشگر گفته بود: «دلم می‌خواهد مردم وقتی سالن را ترک می‌کنند، سبک‌بارتر از موقع ورودشان باشند. به نظر من وظیفه‌ی کمدین است که در طی سفر، مدتی هم او کوله‌پشتی را حمل کند.»

البته این کوله‌پشتی می‌تواند بسیار سنگین باشد. استفان لیکاک، ریش‌سفید طنزپردازهای کانادا، یک بار اینطور اظهار نظر کرده بود که هاکلبری‌فین از «نقد عقل محض» کانت ارزشمندتر است. لیکاک همچنین گفته است: «… خلق شخصیت آقای پیکویک توسط چارلز دیکنز در رفعت بخشیدن به نژاد انسان تأثیرگذارتر بوده است از سرود مذهبی «راه را نشان بده، ای نور مهربان…» از کاردینال نیومن. زیرا نیومن فقط در تاریکی‌های یک جهان اندوه‌زده خواستار نور شده بود، اما دیکنز آن نور را ارزانی داشت.»

می‌دانید لیکاک وقتی که مطالب فکاهی نمی‌نوشت، مشغول به چه کاری بود؟ او استاد دانشگاه مک‌گیل بود.

در رشته‌ی اقتصاد.

این یکی دیگر واقعا خنده‌دار است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟