۱۱ خانه در ۷ سال؛ دردسرهای اجارهنشینی برای این دختر مجرد
ترکیبی از شرایط سخت زندگی و ماجراهای پیشبینی نشده، باعث شد Chantel از ۷ سال پیش که برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته مطالعات سکونت و مهاجرت به تورنتو آمد تاکنون، زندگی در 11 آپارتمان را تجربه کند. هر کدام از این آپارتمانها ماجرای جالبی برای خودشان داشتند و در نهایت او را فراری دادند. شنیدن این داستانها از زبان خود او میتواند برای شما جالب باشد
فهرست مطالب
- زندگی در خانه اجارهای با دوست پسرم خوب بود، تا این که از هم جدا شدیم
- چون پول نداشتیم، مجبور بودیم بعد از جدایی هم با یکدیگر زندگی کنیم تا این که خسته شدم
- اتاق ارزان قیمتی پیدا کردم که به زحمت میتوانستم میزم را در آن جا بدهم
- به دلیل کمبود جا دوباره دنبال خانه گشتم و خانهای گیر آوردم که از محل کارم دور بود
- صبرم به خاطر رفتوآمدهای طولانی به سر آمد و دوباره درگیر پیدا کردن خانه شدم
- مجبور شدم به خاطر صاحبخانه جدید، گربهام را ترک کنم
- دردسر جدید و خانهای که در تصرف موشها بود
- صاحبخانه نمیخواست مشکل موشها را بهشکل اساسی حل کند و من باز هم مجبور به اسبابکشی شدم
- خانه جدیدی پیدا کردم که به دلیل کوچکی آن مجبور شدم وسایلم را در انباری نگه دارم
- پیشنهاد دوستم برای زندگی در آپارتمان او و دلیلی که باعث شد باز هم دنبال خانه بگردم
- صاحبخانهای که همیشه از صدای پای من شکایت داشت
- زندگی در خانه جدید به همراه دوست پسر جدید شروع شد
- این بار خانهای پیدا کردم که بسیار لوکس بود اما با یک شرط عجیب و غریب
- باز هم خانهای دیگر و باز هم ترک کردن آن به خاطر کمبود بودجه
- الان ساکن خانهای رو به دریاچه انتاریو هستم و امیدوارم مدت طولانیتری مال من باشد
اگر جزو آن دسته از افرادی هستید که حتی فکر کردن به اسبابکشی هم کار سختی برایتان به حساب میآید و استرس میگیرید، شنیدن داستان زندگی Chantel Spade که در نشریه تورنتو لایف منتشر شده، برایتان عجیب خواهد بود.
او در پیدا کردن خانه مناسب، اصلا خوش شانس نبوده و در طول ۷ سال گذشته، بارها و بارها مجبور شده کفش آهنی به پا کرده و از این خانه به آن خانه اسبابکشی کند.
این خانهها مشکلات مختلفی داشتند مانند کوچکی و تنگی فضا، صاحبخانههای ناسازگار، وجود موش و هزار و یک جور چالش دیگر که زندگی در آنها را عملا غیر ممکن میکرد. با این حال، Chantel ناامید نشد و دائم گشت و گشت و گشت تا اینکه این روزها توانسته در خانهای زندگی کند که در آنجا احساس آرامش و رضایت را تجربه میکند.
حداقل حسنی که خواندن ماجراهای خانه پیدا کردن و اسبابکشی او برای شما دارد این که دستتان میآید وقتی دنبال خانه هستید، باید چه نکاتی را حتما مدنظر داشته باشید تا با فاصله کمی بعد از اسبابکشی دوباره مجبور نشوید کولهبارتان را به دوش بگیرید و خانه جدید پیدا کنید.
من هرگز خیال نداشتم خانه به دوش شوم.
وقتی در سال ۲۰۱۲ و در سن ۲۵ سالگی به شهر تورنتو نقل مکان کردم تا مدرک کارشناسی ارشد را در رشته مطالعات سکونت و مهاجرت، Immigration And Settlement Studies در دانشگاه رایرسون Ryerson بگیرم، برنامه مالی زندگیام بسیار ساده تنظیم شده بود.
تقریبا یک سال و نیم بود که با پسری آشنا شده بودم و با هم دیت داشتیم.
ما قصد داشتیم با هم و به همراه حیوانات خانگیمان یعنی ۲ پرنده، یک لاکپشت و ۲ گربه، به آپارتمانی در Forest Hill نقل مکان کنیم. کرایه آپارتمانی که اجاره کرده بودیم، ماهی ۱۲۰۰ دلار بود و ما تصمیم داشتیم که برای مدت نامحدودی آنجا بمانیم.
ترکیبی از تغییر شرایط زندگی از جمله صاحبخانههای بد و اجارههایی که سر به فلک میکشید باعث شد تا زمانی که ۲۹ ساله شدم، در هر آپارتمان به طور متوسط کمتر از یک سال سکونت داشته باشم؛ ۳ آپارتمان در دو سال.
زندگی در خانه اجارهای با دوست پسرم خوب بود، تا این که از هم جدا شدیم
من و دوست پسرم در دانشگاه اتاوا، the University of Ottawa با هم آشنا شدیم و هیچ کدام از ما قبلا در تورنتو زندگی نکرده بودیم.
برای همین، موقع اجاره خانه متوجه نشدیم که Forest Hill بسیار دور از مرکز شهر و در شمال قرار دارد. با این حال، خانهمان و راحتی و آرامش محله را دوست داشتیم و همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه ۶ ماه بعد، از هم جدا شدیم.
چون پول نداشتیم، مجبور بودیم بعد از جدایی هم با یکدیگر زندگی کنیم تا این که خسته شدم
هیچ کدام از ما توانایی مالی نقل مکان را نداشتیم و به همین دلیل به شکلی عجیب و نابههنجار به زندگی با هم ادامه دادیم. من نمیتوانستم با پسری در خانه قرار بگذارم چون کار قشنگی نبود. او هم نمیتوانست با دوستان مشترکمان بدون اطلاع من رفتوآمد داشته باشد.
بعد از ۲ ماه، من آماده ترک آن خانه شدم. البته، برای این کار باید چیزهای زیادی را فدا میکردم. مجبور شدم تخت، نیمکت، میز قهوه و تلویزیونم را رها کنم. دوست پسر سابقم بیشتر حیوانات خانگی را پیش خودش نگه داشت. لباسهایم را جمع کردم و یکی از گربهها را داخل کریر گذاشتم.
اتاق ارزان قیمتی پیدا کردم که به زحمت میتوانستم میزم را در آن جا بدهم
زیاد نمیتوانستم هزینه کنم و به همین دلیل به اولین خانه ارزانی که میتوانستم بگیرم، چسبیدم. این خانه، در واقع یک اتاق در طبقه همکف یک آپارتمان در Baldwin Village بود و ماهی ۴۰۰ دلار کرایه داشت.
در آنجا ۲ همخانه داشتم؛ ۲ دختری که قبلا آنها را ندیده بودم. یکی از آنها هیچ وقت از اتاقش بیرون نمیآمد و دومی هم یک دختر نوجوان بود. ما هیچ وقت با هم دوست نشدیم. اتاق من بسیار کوچک بود و با وجود تخت پایهدار، به زحمت توانستم کمد لباس و میزم را در آن جای دهم.
به دلیل کمبود جا دوباره دنبال خانه گشتم و خانهای گیر آوردم که از محل کارم دور بود
بعد از چند ماه شروع کردم به جستوجو در سایتهای لیستینگ آنلاین. به کار Bartending مشغول شده بودم و در Ryerson هم بهعنوان دستیار آموزشی کار میکردم.
فکر میکردم اگر بودجهام را بیشتر کنم میتوانم با استقلال بیشتری زندگی کنم. بیشترین هزینهای که میتوانستم برای مسکن بپردازم ۸۰۰ دلار بود. امیدوار بودم که بتوانم در نزدیکی مرکز شهر زندگی کنم ولی در نهایت خانهای در Beaches اجاره کردم چون به اندازه کافی ارزان بود که بتوانم از پس هزینه آن بربیایم.
آن خانه، در واقع یک استودیو آپارتمان بسیار کوچک در طبقه همکف یک خانه قدیمی بود. با زندگی در آنجا، در نزدیکی مدرسه یا محل کارم نبودم ولی میتوانستم خودم را دلداری بدهم که فاصلهای را از Queen Street پیادهروی میکنم.
صبرم به خاطر رفتوآمدهای طولانی به سر آمد و دوباره درگیر پیدا کردن خانه شدم
وقتی کارم را در مرکز اعتیاد و سلامت روان، the Centre for Addiction and Mental Health شروع کردم، لازم بود برای طی هر مسیر، یک ساعت در تراموا بنشینم، صبرم به خاطر رفتوآمدهای زیاد به سر رسید.
وضعیت مالیام را بررسی کردم و تصمیم گرفتم که به زحمت هزینه آپارتمان تکخوابهای در Trinity-Bellwoods را بپردازم. کرایه این آپارتمان ماهی ۱۱۰۰ دلار بود و آن را در Craigslist پیدا کرده بودم.
این واحد در طبقه دوم یک خانه قرار داشت و بزرگ و زیبا بود. هیچ دری وجود نداشت که واحد بالایی را از واحد پایینی جدا کند. صاحبخانه هم در طبقه پایین زندگی میکرد. این مشکل باعث دردسر بود ولی باعث نشد که معامله را به هم بزنم.
مجبور شدم به خاطر صاحبخانه جدید، گربهام را ترک کنم
صاحبخانه، یکدنده بود و اجازه ورود حیوان خانگی را نمیداد. بنابراین، مجبور شدم گربهام را رها کنم. زنی که آپارتمانم در Beaches را گرفته بود، سرپرستی گربه را نیز پذیرفت. چندین وسیله برای واحدم خریدم. در روز اسبابکشی، مادرم کمک کرد که همه چیز را بچینم و یک شب هم پیشم ماند.
دردسر جدید و خانهای که در تصرف موشها بود
صبح روز بعد، مادرم به من گفت كه صداهای مرموزی از آشپزخانه شنیده است. آن شب، ۳ نفر از دوستانم برای شام مهمانم بودند و در حالی که ما دور میز نشسته بودیم، متوجه شدم ۳ موش از اجاق گاز جدید من بیرون میآیند.
به صاحبخانه در مورد این خانواده کوچک از موشها اطلاع دادم. او تعداد زیادی تله چسبناک مخصوص موش اطراف آپارتمان گذاشت. این روش تقریبا تاثیرگذار بود و در یک هفته ۱۵ موش گرفتیم. ولی سروصدای آنها را در دل شب میشنیدم.
صاحبخانه نمیخواست مشکل موشها را بهشکل اساسی حل کند و من باز هم مجبور به اسبابکشی شدم
بعضی اوقات، در حالی که در حال تماشای تلویزیون بودم، میدیدم ۲ یا ۳ تا از آنها روی زمین جلوی من رژه میروند. من از صاحبخانه خواستم با یک شرکت حرفهای کنترل آفات تماس بگیرد، اما او امتناع کرد.
بعد از ۳ هفته آماده بودم که دوباره نقل مکان کنم. صاحبخانه سعی کرد اجاره آخرین ماه مرا نگه دارد، اما من با تهدید به کشاندن او به هیئت موجر و مستاجران، Landlord and Tenant Board، او را وادار به استرداد مبلغ کرایهام کردم.
خانه جدیدی پیدا کردم که به دلیل کوچکی آن مجبور شدم وسایلم را در انباری نگه دارم
من بودجهای ۱۲۰۰ دلاری برای مسکن در نظر گرفتم و در نهایت یک استودیو آپارتمان در یک برج کاندو در Liberty Village پیدا کردم.
این خانه ۳۵۰ فوت مربع وسعت داشت و به قدری کوچک بود که مجبور شدم بسیاری از وسایلی را که تازه خریده بودم در انباری نگه دارم. ولی حداقل، جدید بود و به تازگی تعمیر شده بود و به باشگاه ورزشی و سونا دسترسی داشت.
پیشنهاد دوستم برای زندگی در آپارتمان او و دلیلی که باعث شد باز هم دنبال خانه بگردم
برنامهام برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد تمام شد و بعد از چند ماه تصمیم گرفتم که سفر کنم. کسی را پیدا کردم تا در مدتی که در اروپا بودم، این واحد را از من اجاره کند. وقتی برگشتم، یکی از بهترین دوستانم از من دعوت کرد تا با او در آپارتمان ۲ خوابهاش در Little Portugal بالای یک فروشگاه سختافزار زندگی کنم.
دوستم به من گفت که سهم من از کرایه خانه فقط ۷۰۰ دلار است. با این اوصاف، یک معامله شیرین بود. ضمن اینکه همخانهام کسی بود که او را میشناختم و میتوانستم با او کنار بیایم. ولی یک سال بعد، دوست پسرش هم به آن خانه نقل مکان کرد.
صاحبخانهای که همیشه از صدای پای من شکایت داشت
یک بار دیگر وسایلم را جمع کردم و این بار به آپارتمانی یک خوابه در طبقه دوم یک خانه در Bloor West Village نقل مکان کردم که ماهی ۱۱۰۰ دلار اجارهاش بود. صاحبخانه در طبقه پایین زندگی میکرد و دائما از صدای پای من شکایت داشت. اگر به خاطر رفتوآمد طولانی بین خانه و مرکز شهر نبود، ممکن بود آنجا بمانم.
زندگی در خانه جدید به همراه دوست پسر جدید شروع شد
برای دیدن خانهای در نزدیکی Bloor and Bathurst که کرایه آن ماهی ۱۴۰۰ دلار بود، راه افتادم. اولین نفری بودم که به آنجا رسیدم ولی ظرف چند دقیقه صفی از دهها جوینده آپارتمان پشت سر من در مقابل در ورودی خانه شکل گرفت. من همانجا چکی به صاحبخانه دادم.
سپس یک دوستپسر جدید پیدا کردم. او بیشتر اوقات در خانهام حضور داشت و این خانه برای هر دوی ما کوچک بود. علاوه بر این، من به تازگی یک شغل تماموقت در CAMH پیدا کرده بودم و تقریبا سالانه ۶۵ هزار دلار درآمد داشتم.
این بار خانهای پیدا کردم که بسیار لوکس بود اما با یک شرط عجیب و غریب
یک آپارتمان تکخوابه در طبقه اصلی یک خانه در محله Little Italy پیدا کردم. کرایه این خانه ماهی ۱۷۰۰ دلار بود ولی حداقل برای من، بسیار لوکس محسوب میشد و ۶۰۰ فوت مربع وسعت داشت.
البته، شرایط کرایه آن کمی عجیب بود. در واقع، کرایه آن با در نظر گرفتن تخفیف ۱۷۰۰ دلار شده بود و در مقابل این تخفیف باید چمنها را میزدم و زبالهها را بیرون میبردم. این کارها برای من سخت نبود بنابراین، پذیرفتم و قرارداد را امضا کردم.
در پایان سال اول، صاحبخانه به من گفت که تخفیف را تمام میکند. در واقع، او در حال سوءاستفاده از یک راهحل مشکوک بود، تا اجاره مرا بیشتر از حد قانونی بالا ببرد.
بعدا متوجه شدم که همین کار را با تعداد دیگری از مستاجران قبلی هم انجام داده است. به جای جنگیدن با صاحبخانه تصمیم گرفتم که نقل مکان کنم.
باز هم خانهای دیگر و باز هم ترک کردن آن به خاطر کمبود بودجه
خانه بعدی من درست در همان خیابان و یک آپارتمان تک خوابه با بالکن بود. ولی کرایه آن ۱۸۵۰ دلار در ماه بود که حتی با وجود درآمد جدیدم، برای من مبلغ زیادی به حساب میآمد. من دوست داشتم آنجا بمانم ولی حساب بانکیام که روزبهروز کمتر میشد، به من میگفت که باید آنجا را ترک کنم.
الان ساکن خانهای رو به دریاچه انتاریو هستم و امیدوارم مدت طولانیتری مال من باشد
در ماه سپتامبر، به یک آپارتمان تکخوابه در طبقه سوم یک خانه در Parkdale نقل مکان کردم. این خانه فضای نشیمن بزرگی داشت و دارای یک بالکن با چشماندازی زیبا به دریاچه انتاریو بود. موقع امضا کردن قرارداد اجاره با ماهی ۱۲۰۰ دلار، از مستاجر قبلی در مورد صاحبخانه و شرایط خانه از نظر آفات پرسیدم. همه چیز خوب بود.
امیدوارم که این خانه برای مدت طولانیتری مال من باشد ولی من یاد گرفتهام که نه زیادی امید ببندم و نه امیدم را از دست بدهم.
[elfsight_pdf_embed id=”162″]
[elfsight_pdf_embed id=”166″]