ما دو بار به کانادا مهاجرت کردیم، هر دو بار هم به تورنتو
به هند که برگشتیم پیش خانوادهی شوهرم زندگی میکردیم و از خانهای بزرگ پر از خدمتکارها و آشپزها و اتومبیلهای باراننده لذت میبردیم اما سرنوشت این بود که دوباره به تورنتو برگردیم
اسپانسر ویژه: پریا اسکویی – مشاور امور مهاجرت – کانادا
شاید برایتان جالب باشد تا داستان مهاجرت زوجی را بشنوید که دوبار به کانادا مهاجرت کردند و هر بار هم زندگیشان را از نو ساختند.
این زوج که اهل هندوستان هستند، زندگی مشترک خود را در تورنتو شروع کردند و صاحب فرزند شدند.
آنها بعد از گذشت چند سال زندگی در تورنتو تصمیم گرفتند به هند برگردند و کنار خانوادههایشان زندگی کنند.
همهچیز به خوبی پیش رفت و آنها به هند بازگشتند.
مدتی را در کشورشان مشغول مهمانبازیها بودند و به قول Priyanka R. Mehandiratta که داستان را روایت میکند «پیش خانوادهی شوهرم زندگی میکردیم و از خانهای بزرگ پر از خدمتکارها و آشپزها و اتومبیلهای دارای راننده لذت میبردیم.»
مدتی بعد مرد خانواده در یک شرکت استخدام شد و زندگی ادامه یافت.
تا اینکه یک اتفاق باعث شد تا آنها دوباره به کانادا بازگردند.
داستان زندگی آنها را از زبان Priyanka R. Mehandiratta، خانم خانواده میشنویم.
قصه من شبیه به داستانهای معمولی مهاجرت به کانادا نیست. حالا که به عقب نگاه میکنم، کل این تجربه به نظرم شگفتانگیز میآید. انگار همین دیروز بود که پاییز سال ۲۰۰۴، با ویزای اقامت دائم همسر به تورنتو آمدم.
در حالی که هیجانزده بودم و رنگ امید در چشمانم میدرخشید، به این فکر میکردم که حالا به کانادا آمدهام و موفقیت و آرزوهایم انتظار من را میکشند.
پانزده سال از زمانی که از هند به کانادا آمدهام میگذرد و هنوز با افتخار تورنتو را وطن دوم خودم میدانم. در تورنتو بود که من و شوهرم راجات، توانستیم زندگیمان را زیر یک سقف مشترک شروع کنیم. اینجا پسرمان آرجون به دنیا آمد و ما دوستان تازهای پیدا کردیم.
زندگی در حقیقت آکنده از غافلگیریهای زیادی است.
تابستان ۲۰۱۱ ما به هند برگشتیم
تابستان سال ۲۰۱۱ بود که من و راجات تصمیم گرفتیم به هند برگردیم تا به خانوادههایمان نزدیکتر باشیم. فکر میکردیم زمان آن رسیده است که وظیفهی خود را در قبال والدین سالخوردهمان انجام دهیم و برای آرجون دوران کودکی رقم بزنیم که سرشار از خاطره در کنار پدربزرگها و مادربزرگها باشد. میخواستیم ارزشهای فرهنگ غنیمان را به نسل بعد از خودمان منتقل کنیم.
وقتی که این تصمیم را گرفتیم، بدون فوت وقت همه داراییهای ارزشمندمان را فروختیم، انگار که فردا قرار است دنیا به آخر برسد. چمدانهایمان را بستیم و در فرودگاه بینالمللی پیرسون، با تورنتو خداحافظی کردیم.
هنگامی که به زادگاهمان دهلی رسیدیم، روزهایی را تجربه کردیم که شاید بتوان آن را مثل یک ماه عسل دانست.
پیش خانوادهی شوهرم زندگی میکردیم و از خانهای بزرگ پر از خدمتکارها و آشپزها و اتومبیلهای دارای راننده لذت میبردیم.
زندگی مثل یک رویای شیرین بود، تا اینکه ناگهان واقعیت زندگی خودش را نشان داد. صورتحسابهایی داشتیم که باید پرداخت میکردیم و هزینههایی که باید از جایی تامین میشد. زمان آن رسیده بود که به زندگی جدیدمان در هند، سر و سامانی بدهیم.
شوهرم پس از جستجویی پیگیرانه، شغلی در یک شرکت هندی شناخته شده در حوزهی مشاورهی نرمافزار، با مشتریهای بینالمللی پیدا کرد. بیشتر اوقات این شانس است که مسیر زندگی را رقم میزند؛ یا شاید هم سرنوشت.
معلوم شد که شغل جدید راجات در سطح مدیریتی بسیار بالایی قرار دارد و او سرپرستی تیم بزرگی از مهندسان و توسعهدهندگان نرمافزار را بر عهده دارد و تنها نقطهی تماس با یکی از مشتریهای بانکی بینالمللی شرکت به شمار میآید. این مشتری بر حسب اتفاق در شهر تورنتو کانادا حضور داشت. راجات پس از استخدام، خود را سوار بر هواپیما به مقصد تورنتو دید تا اولین دیدار خود را با مشتری انجام دهد.
تورنتو؛ دوباره سلام
بعد از گذشت ۱۰ ماه از بازگشت ما به هند، من و راجات و آرجون، به دلیل الزامات شغل جدید شوهرم، چمدانهایمان را بستیم و به تورنتو برگشتیم.
در آگوست سال ۲۰۱۲، ما چمدان در دست، پا به فرودگاه پیرسون گذاشتیم، در حالی که احساس شعف وجودمان را فرا گرفته بود و به سختی میتوانستیم باور کنیم که قرار است یک بار دیگر، زندگی تازهای در تورنتوی دوستداشتنی برای خود بسازیم.
ما یک ماه اول را در هتلی که شرکت برایمان در نظر گرفته بود زندگی کردیم و ۳۰ روز فرصت داشتیم که جایی برای زندگی پیدا کنیم و به عنوان یک خانواده مستقر شویم؛ که همین کار را هم کردیم.
دو سال بعد من خودم در یک بانک مشغول به کار شدم، امسال کارم را عوض کردم و در یک موسسه آموزشی مشغول به کار شدم که خیلی راضی هستم.
اکنون هفت سال میگذرد و ما بار دیگر توانستهایم در تورنتو، وطن محبوبی که دو بار پذیرای ما شده است، روی پای خود بایستیم. زندگی برای ما واقعا منشوری از حرکت دوار بوده است.
درباره راوی:
Priyanka R. Mehandiratta
داستان زندگی خود را برای پروژه Our Canada روایت کرده است.