داستانهایی باورنکردنی از مشاوران مسکن
آیا حاضر هستید خانهای را بخرید که در آن قتل رخ داده است؟ مشاوران مسکن گاهی اوقات برای چنین خانههایی مشتری پیدا میکنند
اگرچه ممکن است عجیب به نظر برسد و باور کردن آن دشوار باشد، اما مشاوران مسکنی در میان ما هستند که تخصص آنها فروش خانههایی است که هیچکس نمیخواهد آنها را بخرد! آنچه موجب میشود که حتی راضی کردن مردم برای رفتن به داخل این خانهها دشوار باشد، اتفاقاتی است که در داخل آنها افتاده است؛ در این خانهها معمولا جنایتها یا حوادث چنان غمانگیزی رخ داده است که دیگر به سختی میتوان به چشم یک خانه به آن نگاه کرد. برای مثال خانهی سابق جفر دامر در اوهایو، قاعدتا باید خریداران زیادی داشته باشد.
خانهای دوست داشتنی که بسیار مرتب نگهداری شده و در محلهای خوب واقع شده است و اتاقهای بزرگ و امکانات رفاهی مدرنی دارد. این خانه با ۲/۱۷۰ فوت مربع مساحت، حیاط زیبایی دارد که مناسب علاقمندان به باغبانی است. با همهی این توصیفات قیمت درخواستی ۳۲۹ هزار دلاری به نظر کاملا منصفانه میآید. بعضیها حتی ممکن است آن را ارزان تلقی کنند. ولی یک نکتهی کوچک وجود دارد که همه احتمالا از آن اطلاع دارند؛ اینکه دامر، اولین قربانی خود را در داخل این خانه به قتل رسانده است. نگاه مثبت شما به خانه تغییر کرد، اینطور نیست؟
من دبی هاتلون، مشاور املاک هستم. در طول سالهای فعالیت حرفهای به عنوان مشاور املاک در کشورهای کانادا و آمریکا با خانههای عجیب زیادی روبرو شدهام، که فروش آنها و پیدا کردن مشتری کار بسیار سختی بود.
آن هم فقط به این دلیل که مالک یا مستاجر قبلی در خانه کار وحشتناکی مثل به قتل رساندن انسانی را انجام داده بود.
گاهی به داستانهای جالبی فکر میکنم که این دسته از مشاوران مسکن، دربارهی روزهایی که سپری کرده و معاملاتی که به انجام رساندهاند، میتوانند برای ما تعریف کنند. معمولا نیز مواقعی به این داستانها فکر میکنم که برای حفظ معاملهی خودم دچار مشکل شدهام و میخواهم به خودم یادآوری کنم که اوضاع میتواند از این هم بدتر باشد. گاهی تنها فکری که من را سر پا نگه میدارد، این است که حداقل من قرار نیست خانهی جفری دامر را بفروشم. البته نه اینکه من هم به نوبهی خودم داستانهای وحشتناکی نشنیده یا تجربه نکرده باشم، چرا که این مسائل به هر حال بخشی از شغل مشاوران مسکن به شمار میآید.
من هم مثل هر مشاور مسکن دیگری چیزهایی دیده و تجربه کردهام، که آدمهای خارج از این حرفه حتی باور هم نخواهند کرد، چه برسد به آنکه درک کنند.
ما در مهمانیهای همکاران یا مراسمها دور هم جمع میشویم و داستانهایی جنگی دربارهی زندگیهایمان در سنگرهای املاک و مستغلات تعریف میکنیم.
میدانید چه کار دیگری هم میکنیم؟ به این داستانها میخندیم. این کار واقعا خاصیت درمانی دارد.
اگر نخندیم ممکن است یک روز بر روی سقف بلندترین خانهای که لیست کردهایم برویم و خودمان را پایین بیندازیم.
سر و کله زدن با مشتری برای این که باور کند خانهای که برای او پیدا کردهایم بهترین انتخاب است، کار آسانی نیست و خوشبختانه ما آدمهای نرمالی نیستیم. ما مشاور مسکن هستیم.
پس از آنکه گرد و غبارها خوابید، دود و دمها کنار رفت و سندها امضا شد، آنچه که از سر گذراندهایم تا به آنجا برسیم، داستان تازهی دیگری میشود که برای هم تعریف میکنیم و به آن میخندیم.
خانهای عجیب و با دو مرد برهنه
اگر بخواهم از تجربههای خودم چیزی بازگو کنم، داستان بازدید از یک خانه به ذهنم میآید که به بازدید از خیلی چیزهای دیگر منتهی شد. همراه داشتن کلید خانهی مردم، چنین خطراتی را نیز به همراه دارد.
امروزه ارتباط برقرار کردن با مشتریها بسیار آسان است، اما در زمانی نه چندان دور اگر قبل از ترک دفترتان نمیتوانستید با مشتری تماس بگیرید و قرار بازدید از خانه را بگذارید، دیگر هرگز نمیتوانستید این کار را بکنید.
بنابراین، وقتی که همراه با خریداران به درب خانهی مورد نظر میرسیدید، هیچ تصوری نداشتید که پشت درب خانه چه چیزی در انتظار شماست.
در داستان من، چیزی که انتظار ما را میکشید دو مرد برهنه بودند. مشتریهای حالا سالخوردهی من، احتمالا هنوز هم از آن شوک بیرون نیامدهاند.
مقتول در اتاق خواب هنگام بازدید
این ماجرا حقیقتا با داستانهای دیگری که شنیدهام، قابل مقایسه نیست.
یکی از مشاوران بنگاه خود من، یک روز که برای بازدید از خانهای رفته بود، وقتی که در اتاق خواب اصلی را باز کرده بود تا آن اتاق خوش اندازه و سرویس بهداشتی اختصاصیاش را نشان بدهد، جسد بیجان صاحبخانه را در آنجا پیدا کرده بود.
لازم به ذکر نیست که آن معامله به هم خورد.