مطالبی در این باره

سایر مطالب آتش شماره ۲۷۳

  • Mono Cliffs؛ بهشت کسانی که عاشق گشت‌وگذار در دل طبیعت هستند
  • آتش ۲۷۳؛ آخرین فرصت‌ها برای سلفی با پائیز
  • با اینا ماه نوامبر را سَر می‌کنم؛ چگونه آموختم در تاریکی و افسردگی این ماه پائیزی زندگی کنم؟
  • چرا قیمت خانه‌ها در تورنتو در ۲۰ سال گذشته سه برابر شده است؟
  • آقای خلبان و خانم مهماندار هواپیما، از خانه‌های‌شان دل کنده‌اند و در این وَن زندگی می‌کنند
  • دو مکان تفریحی برای گشت‌وگذار پاییزی در نزدیکی تورنتو که چندان شلوغ نیستند
  • Sager Conservation Area؛ یک مسیر جنگلی و برجی 30 فوتی برای تماشای مناظر
  • پدرام ناصح پدرام ناصح
    هفت روز هفته

    با اینا ماه نوامبر را سَر می‌کنم؛ چگونه آموختم در تاریکی و افسردگی این ماه پائیزی زندگی کنم؟

    ماه نوامبر از راه رسیده است و تاریکی، زندگی ما را برای چند ماه تسخیر خواهد کرد. در این شرایط، غم و افسردگی هم خیلی زود خودشان را به ما می‌رسانند. خیلی از ما آدم‌ها برای دوری از این تاریکی و غم با سرگرمی‌های زیادی خودمان را مشغول می‌کنیم و هفته‌ها خود را درگیر کارهای هیجان‌انگیز می‌نماییم، که البته گزینه‌های ما در این دوران کرونا بسیار هم کاهش یافته است، اما این اندوه و تاریکی هنوز سر جایشان نشسته‌اند و تکان نمی‌خورند

    بهروز سامانی بهروز سامانی

    اگر شما هم وقتی پاییز می‌رسد، افسرده می‌شوید و احساس می‌کنید غم و اندوه گلوی‌تان را می‌فشارد، فکر نکنید موجود عجیب و غریبی هستید. آدم‌های زیادی در دنیا با شما هم‌درد هستند و در فصل پاییز و به‌ویژه ماه نوامبر، احساساتی مشابه شما را تجربه می‌کنند.

    اگر از این دسته افراد باشید، خوب می‌دانید که وقتی این احساسات سراغ آدم می‌آید، خودش را به در و دیوار می‌زند تا هر طور شده از دست این غم سنگین رها شود.

    از طرف دیگر، مردم هم دائما از شما انتظار دارند شاد باشید و فرو رفتن در تاریکی حتی برای مدتی کوتاه، برایشان قابل قبول نیست اما این کار، آنقدرها هم ساده نیست.

    حالا بیایید نوامبر امسال از زاویه‌ای دیگر به ماجرا نگاه کنید و رویکرد جدیدی را برای مواجهه با این تاریکی و غم در پیش بگیرید. چه رویکردی؟

    Nancy de Guerre که در همیلتون زندگی می‌کند، در این مطلب، تجربیات شخصی و نگرش جدید خود را به این موضوع با شما در میان گذاشته است.

    تاریکی از راه رسیده است. آن را مدت‌ها قبل از وقوع حس می‌کردم. کف پیاده‌روهای پر از ترک و مرطوب، زمخت و مرده با برگ‌های مچاله شده پوشانده شده‌اند. هوا سوزناک است و دانه‌های برف به آرامی در هوا می‌رقصند ولی قبل از رسیدن به سطح زمین آب می‌شوند.

    تاریکی زندگی ما را برای چند ماه تسخیر خواهد کرد

    ماه نوامبر، ماه میانی فصل پاییز و ماهی است که تقریبا با گردباد تعطیلات احاطه شده است. شکی نیست که تاریکی زندگی ما را برای چند ماه آینده تسخیر خواهد کرد.

    قدم‌هایم را سریع برمی‌دارم، مرتب گریه می‌کنم و با دیدن مردم که در گوشه‌ای جمع شده‌اند به خود می‌لرزم.

    تاریکی زود می‌آید و ما را به داخل خانه‌ها به سمت گرما و نور می‌کشاند. با روشن کردن آتش، حرارت خانه را زیاد می‌کنیم و کتری را برای درست کردن چای روی آن قرار می‌دهیم.

    وقتی بیرون رفتن، سخت می‌شود و خودمان را برای سرما آماده می‌کنیم

    خودمان را برای آمدن سرما آماده می‌کنیم، دارائی‌های لباس زمستانی را بیرون می‌کشیم و مطمئن می‌شویم که کمدهای لباس‌مان را پر از شال گردن، کلاه و دستکش کرده‌ایم. خودمان را به این سرما می‌سپاریم، زیرا می‌دانیم به زودی چکمه‌های زیادی چکه‌چکه‌کنان و پر از برف جلوی درب خانه‌هایمان انباشته می‌شوند.

    بیرون رفتن بسیار سخت می‌شود و رفت‌و‌آمدهای ساده مانند رفتن به سوپرمارکت با ماشین یا پیاده‌روی تا ایستگاه اتوبوس طاقت‌فرسا خواهد بود.

    خودمان را با چند دست لباس می‌پوشانیم و به سختی برای پوشیدن چکمه‌ها خم می‌شویم و سپس با شجاعت در ماشین سردی می‌نشینیم که ممکن است تا رسیدن به مقصدمان گرم نشود. همیشه مشکل نامرتب بودن موهایمان بعد از برداشتن کلاه هم وجود دارد.

    همانند سنجاب‌ها پر از تب‌وتاب می‌شویم و سعی می‌کنیم با پیدا کردن روش‌های جدید برای کنار آمدن با این فصل، راهبردی‌تر عمل کنیم و این‌گونه آماده پاییز شویم.

    ما با هوای سرد گره خورده‌ایم و بی‌وقفه درباره بادهای سرد صحبت می‌کنیم.

    کارهایی که برای دوری از تاریکی انجام می‌دهیم

    برای دوری از این تاریکی با سرگرمی‌های زیادی خودمان را مشغول می‌کنیم و هفته‌ها خود را درگیر خواندن سرودهای مذهبی و ترانه‌های محلی، برگزاری مهمانی‌ها، زرق و برق‌ها و کارهای هیجان‌انگیز می‌نماییم، که البته امسال به خاطر کرونا از این مهمانی‌ها هم خبری نیست.

    برای جای پارک ماشین‌ها با یکدیگر می‌جنگیم و در سال‌های پیش برای مهمانی‌هایی برنامه‌ریزی می‌کردیم و در آنها شرکت می‌کردیم که توان و حوصله انجام آنها را نداشتیم، ولی با این حال به سمت آنها خیز برمی‌داشتیم.

    چند سال قبل در ماه نوامبر در یک مهمانی «زمستان می‌آید» شرکت کردم. این مهمانی فرصتی برای جمع شدن با دیگران در کنار آتش سوزان و نوشیدن rum toddie داغ و رقصیدن برای فرار از تاریکی بود.

    دوست فرزانه‌ای دارم که خانم است و هر ساله اشتیاق خود را برای خواب زمستانی جشن می‌گیرد. او همانند پیله‌ی پروانه، خود را در یک پتوی گرم می‌پیچد و از سرما پنهان می‌شود. ای کاش من هم می‌توانستم چنین باشم.

    ابر افسردگی مرا تهدید به بلعیدن می‌کند

    تاریکی می‌آید و من خوب می‌دانم. صبح‌های ناخوشایند و ابر افسردگی مرا به بلعیدن کامل تهدید می‌کنند. تمام اندوه زندگی در این دوره کوتاه تاریکی متراکم شده است.

    دلم می‌خواهد آن را با تمام وجود حس کنم و بگذارم خودش را به دور من بپیچاند و به درونم نفوذ کند. می‌خواهم در تاریکی غرق شوم و بگذارم موذیانه راه خود را در درون و اطرافم بیابد.

    اما همانند بسیاری از افراد، من هم از تسلیم شدن امتناع می‌کنم. من بیشتر فصل تاریکی خود را مانند Archangel و St. Michael در مسیحیت برای کشتن اژدها می‌گذرانم.

    راه‌هایی برای جلوگیری از تسلیم شدن در برابر افسردگی پیدا می‌کنم

    هر ساله در چنین زمانی، راه جدیدی را برای جلوگیری از تسلیم شدن پیدا می‌کنم. برای مثال، ورزش کردن، خوب خوابیدن، برای پروژه داوطلبانه جدیدی ثبت‌نام کردن، هوای تازه زیادی تنفس کردن و به‌طور منظم شکرگزاری کردن.

    یوگا همراه با مراقبه، داروهای homeopathic و تنفس عمیق را هم امتحان می‌کنم. با این وجود، همچنان غمگین هستم. از اخبار دوری می‌کنم، اما باز هم به آن گوش می‌دهم.

    تمام امیدم آن است که یک دیدگاه جدید بتواند کمکم کند تا با این مساله راحت‌تر کنار بیایم. سعی می‌کنم کمتر بنوشم و بیشتر غذا بخورم یا کمتر بخورم و بیشتر بنوشم. غذا و نوشیدنی، تنها می‌توانند شادی زودگذری را ایجاد کنند.

    غمگین بودن حتی به مدت کوتاه برای دیگران قابل قبول نیست

    غمگین بودن به دلیل زندگی در تاریکی حتی برای مدت کوتاه، از نظر اجتماعی قابل قبول نیست. مردم می‌پرسند: «پس مشکل چیست؟» شریک زندگی من بسیار شاد است. او مرا تشویق می‌کند و می‌گوید: «فقط سعی کن شاد باشی، حداقل تلاشت را بکن».

    او می‌خواهد من احساس بهتری داشته باشم، اما من به آرامی به او یادآور می‌شوم که این کار چندان ساده نیست. واقعیت آن است که من نمی‌خواهم روحیه بگیرم. دوست ندارم به من گفته شود که شاد باشم.

    کسانی که با نام «پذیرندگان شب‌های تاریک» معروف شدند

    Thomas Moore در کتاب خود با عنوان Dark Nights of the Soul (شب‌های تاریک روح) بیان می‌کند که ما می‌توانیم همزمان با دوره تاریکی‌مان بجنگیم و آن را در آغوش بگیریم، می‌توانیم غم و اندوه را همزمان با برانگیختن و استفاده از خلاقیت و تخیل‌مان تجربه کنیم.

    مور از افرادی مثال می‌زند که به «پذیرندگان شب‌های تاریک» معروف‌اند. آنها کسانی مثل Glenn Gould، Anne Sexton، Henry David Thoreau، Frida Kahlo و Oscar Wilde هستند و عده‌ای دیگر که من تحمل همراهی با آثارشان را ندارم.

    این افراد هنرمندان درخشانی هستند که مبارزه چندانی با تاریکی نکردند، ولی آموختند دردشان را التیام دهند و خلق کنند. آنها از تجربه تاریکی‌شان آموختند و در نهایت از آن به منظور ارتباط خودشان با انسانیت و دیگران بهره بردند.

    شب تاریک روح را می‌توان التیام بخشید

    مور می‌گوید: «شب تاریک روح را می‌توان التیام بخشید». در حقیقت، نور از تاریکی پدیدار می‌شود. نوعی آسایش خیال در تاریکی وجود دارد.

    یعنی اینکه بدانم من قادر به مدیریت آن هستم، می‌توانم با تاریکی باشم و از تاریکی با شکلی دگرگون شده بیرون بیایم. بودن در تاریکی به من امکان دیدن بارقه‌های نور را می‌دهد. پیله‌سازی، ضرورت اصلی حرکت به مرحله جدیدی از زندگی است، پوست‌اندازی با هدف تجدید دوباره حیات.»

    مور در ادامه می‌گوید: «تا اندازه‌ای، زندگی جدید همواره به خاتمه زندگی قدیمی نیازمند است».

    می‌خواهم به راحتی تسلیم تاریکی شده و از خلاقیت خود سرشار از لذت شوم

    دارم می‌آموزم که تاریکی را بپذیرم و می‌خواهم دیگران هم بدانند که این کار اصلا اشکالی ندارد. این روش زندگی من برای ارتباط با روح انسانی خودم است. این شیوه‌ای است که من با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنم. درک این موضوع که مرگ بخشی از کل روند زندگی است و من همانند هر فرد دیگری با هردوی آنها کامل می‌شوم.

    در این فصل، می‌خواهم در جایی چمباتمه بزنم تا در درونم ساکن شده و به راحتی تسلیم تاریکی شوم. زمانی را برای لذت بردن از تنهایی صرف خواهم کرد، تا احساس کنم هرآنچه را که باید احساس شود و از خلاقیت خود سرشار از لذت شوم.

    دیگر چیزی شرم‌آور نیست، دیگر احساس رنج از غم و ناراحتی و نبردی بزرگ برای آن قهرمان شوم، وجود ندارد. پاییز، فصلی برای از دست دادن و نور، تاریکی و امید، سرما و گرما و شادی و رنج خواهد بود.

    بیرون از خانه، پاهایم را محکم روی توده‌ای از برگ‌ها می‌گذارم و حالت سوزن سوزن شدن را در گونه‌هایم حس می‌کنم. بوی ناخوشایند رطوبت به مشامم می‌رسد و از وقوع آنچه که انتظارش را دارم بر خود می‌لرزم. می‌دانم چه چیزی در شرف آمدن است.

    امسال آماده‌ام. بگذارید تا تاریکی آغاز شود.

     

    [elfsight_pdf_embed id=”294″]

    [elfsight_pdf_embed id=”301″]

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا
    باز کردن چت
    1
    سلام به سایت آتش خوش آمدید
    پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟